تو معنی دل دیوانه را نمیدانی
زبان زخمی ویرانه را نمیدانی
شنیده ای سخنی از جنون و عشق اما
جنون ذاتی پروانه را نمیدانی
دلت به برق نگاهی فرو نریخته است
تو انهدام صمیمانه را نمیدانی
به دور از آتش عشقی و اعتنایت نیست
لهیب آن لب فتانه را نمیدانی
اسیر دام نبودی مدام در تشویش
که راز وسوسه دانه را نمیدانی
فسون چشم تو افسانه ساز عشق من است
چرا حقیقت افسانه را نمیدانی
فریب زهد فروشان مخور بیا با ما
صفای مردم میخانه را نمیدانی
غریبه باز به هم میزند میانه ی ما
هنوز خدعه ی بیگانه را نمیدانی
سرای عشق بود دل به کینه اش مسپار
مگر تو ارزش این خانه را نمیدانی
به عاشقی و صبوری مکن ملامت .......
چو جذبه ی غم جانانه را نمیدانی
۲۰ ۲۰ ۲۰
فکر میکنم باید شعراتون رو چاپ کنید
حتما بهش فکر کنید
سلام دوست خوبم
ممنون از نظر و پیشنهادت
فقط باید به عرض برسونم که متاسفانه این
شعرا از خودم نیستن اینا رو من حدود ۱۰ سال پیش از
تیکه های یه کتاب پاره که مال سال ۵۲ بود گرداوری کردم
که متاسفانه اسم شاعر و نویسندش از بین رفته بود
ولی طبق تحقیقاتی که در باره این شعرا انجام دادم فکر کنم که نویسندشون خانم هما میر افشار باشن البته باز زیاد مطمئن نیستم
برای همین اسمی از نویسنده نبردم
سلام.
این شعراز استاد محترم "معینی کرمانشاهی" ست و من خیلی دوسش دارم...