برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

داستان آموزنده

 روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
    

   دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
    

   و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم  

    

این کارها را انجام دهم؟  لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را  

 

می دهد.  اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای
 

 احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است. 


و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های 

 

 جهان مال توست.

فریاد فریاد

  • فریاد  !  فریاد! 

  •  

  • فریاد از این دوران تار تیره فرجام 

  • این تیره دورانی که خورشید از پس ابر: 

  • خون میفشاند -جای می - بر جام ایام ! 

  •  

  • فریاد !  فریاد

  •  

  • از دامن یخ بسته و متروک الوند 

  •  

  • تا بیکران ساحل مفلوک کارون 

  •  

  • هر جا که اشکی مرده بر تابوت یک عشق 

  •  

  • هر جا که قلبی زنده مدفون گشته در خون 

  •  

  • هر جا که آه بی کس آوارگیها ......... 

  •  

  • دل میشکافد در خم پس کوچه ی مرگ : 

  •  

  • در سینه ی بی صاحب یک طفل محزون ........ 

  •  

  • هر جا که دیروزش غم افزا حسرتی تلخ : 

  •  

  • بر دیده ی بیکاری بدبخت فرداست ...... 

  •  

  • هر جا که روزش انعکاسی وحشت انگیز : 

  •  

  • از شیون تک سرفه ی خونین شبهاست . 

  •  

  • یا جان انسانی به ساز مطرب پول : 

  •  

  • بازیچه ای بر سردی لب دوز لبهاست . 

  •  

  • هر جا که رنگ زندگی از چهره ی عشق : 

  •  

  • از ترس فرداهای نا کامی پریده است . 

  •  

  • فریاد فریاد! 

  •  

  • نوشته شده از کتاب ماسه ها و حماسه های کارو