برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

  • هر کجا محرم رازی شدی چشم از خیانت باز دار  

                                    ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود 

 

 ******************************************************

  •   مرنجان خاطری را گر دوام دوستی خواهی  
  •  
  •                                 که با گرد لطیفی نور در آئینه میمیرد  
  •  
  •  ************************************************
  •  
  •       خوشست خلوت اگر یار یار من باشد  
  •  
  •                           نه  من بسوزم و او شمع انجمن باشد 
  •  
  • ********************************************** 
  •  
  •     من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی  
  •  
  •                                عهد نابستن به از آن که ببندی و نپایی 
  •  
  • ********************************************** 
  •  
  •  
  •  
  •                         

تو شور زیستنی .........  بی منی .......... و من بی تو اسیر  

 

فترت این روزهای بیهوده ام ........... هزار بار به بیهودگی رسیدم  

 

و باز فریب داد فلک با هزار شعبده ام ............. 

 

 

       زندگی بازیست و من بازیگر بازیچه های قلب خویشم      

از تو وفا نخیزد دانی که نیک دانم 

                          وز من جفا نیاید دانم که نیک دانی

  •  
  •  
  • اکنون معنای تنهایی را احساس کردم  
  •  
  • تنهایی یعنی : زندان انفرادی به جرم عاشق شدن  
  •  
  • تنهایی یعنی: بی وفایی یار  
  •  
  • تنهایی یعنی : غروب خورشید در کنار ساحل زندگی  
  •  
  • تنهایی یعنی : پایان لحظه ی در کنار یار بودن  
  •  
  • تنهایی یعنی : آغاز رویاهای خیالی و مرور خاطرات  
  •  
  • شیرین قبل از جدایی 
  •  
  • تنهایی یعنی : پایان عمر مرغ عشق از فراق گل شقایق  
  •  
  • گل همیشه عاشق  
  •  
  • پس پایان این تنهایی چیست ............ 
  •  
  • به امید اینکه روزی  قفل این زندان تنهایی شکسته و
  •  
  • دیگر در بند زنجیر غم تنهایی و رویای خیالی نباشیم 

قسم به قلم و آنچه مینویسد

  • اینک قلمی به دست میگیرم و راز خویش را با کاغذ ز میان میگذارم  
  •  
  • چرا ؟ 
  •  
  • چون در زندگی اعتمادی نیست ....... اعتمادی که از یار هم صلب شده  
  •  
  • از خدای خود میخواهم همچو ابراهیم حضرت خلیل زنده شدن مردگان  
  •  
  • را نشان دهد ......  اما نه زنده شدن مردگان .... بلکه : سرنوشت من را نشان دهد  
  •  
  • که بدانم بعد از فراق با یار چه میشود روزگارم ................. 
  •  
  • ای کاش که خدا آئینه ای در وجودم مینهاد و من پایان سرنوشت خویش  
  •  
  • را میدیدم ........... تا شاید بتوانم در این نا امیدی در گوشه ای از  قلبم  
  •  
  • نوری از پرتو امید در دلم ظاهر سازم ................. 
  •  
  • تا شاید بتوانم سر به زانوی یار بمیرم 
  •  
  •