برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

قسم به قلم و آنچه مینویسد

  • اینک قلمی به دست میگیرم و راز خویش را با کاغذ ز میان میگذارم  
  •  
  • چرا ؟ 
  •  
  • چون در زندگی اعتمادی نیست ....... اعتمادی که از یار هم صلب شده  
  •  
  • از خدای خود میخواهم همچو ابراهیم حضرت خلیل زنده شدن مردگان  
  •  
  • را نشان دهد ......  اما نه زنده شدن مردگان .... بلکه : سرنوشت من را نشان دهد  
  •  
  • که بدانم بعد از فراق با یار چه میشود روزگارم ................. 
  •  
  • ای کاش که خدا آئینه ای در وجودم مینهاد و من پایان سرنوشت خویش  
  •  
  • را میدیدم ........... تا شاید بتوانم در این نا امیدی در گوشه ای از  قلبم  
  •  
  • نوری از پرتو امید در دلم ظاهر سازم ................. 
  •  
  • تا شاید بتوانم سر به زانوی یار بمیرم 
  •  
  •  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد