برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

خدا

در خواب خدا را دیدم

چون کودکی معصوم بدنبال کسی بود انگار

و بخود می گفت :کجاست؟

آرام نگاهش کردم

چشمم همه جا بدنبالش روان بود و من ایستاده

که نا گاه به هم برخوردیم

دلم تاب نیاورد نپرسم که "که را میجویی؟"

پاسخی داد که سخت آشفتم

گفت من و دوستانم بازی میکردیم

قایم شدند از من و جستم و پیداشان کردم

نوبت من بود اینبار که پنهان شوم از دیدها

چند سالیست اما گم کردند مرا

هرچند

بسیار نشانه بود در سر راه

فکر کنم دیگر بالغ شده باشند و غرق گناه

                                              و نجویند مرا ...

نظرات 2 + ارسال نظر
بابک خرم دین چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.ashtaad.blogfa.com

درود
من در وبلاگم درباره چگونگی پیدایش جهان پس از مرگ در ادیان مختلف نوشتم لطفا" آن مطالب را بخوانید و بگویید نظر شما در این باره چیست
با تشکر[گل]

سامان سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام خوبیییی...این یکی خیلی قشنگ بوددد...خیلییی با حال بودددددددددددد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد