طبال بزن.... بزن که نابود شدم
بر تار غروب زندگی پود شدم
عمرم همه رفت خفته در کوره ی مرگ
اتش زده استخوان بی دود شدم
-
-
-
- پرسیدم از سرشک که سر چشمه ات
-
- کجاست؟
-
- نالید و گفت :سر ....ز کجا ....چشمه از
-
- کجاست؟
-
- لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق :
هر وقت دم ز خنده زدم ....
گفت : نابجاست ....!
-
-
-
-
-
-
-
-
- رفته بودیم که دور از انظار دیگران
-
- ساعتی با
-
-
- سرگردانی یک عشق بی پناه زیر
-
-
- روشنایی مات ماه گردش کنیم
-
-
-
- ........ اسمان کاملا صاف بود
-
-
- مهذا پاره ابری سیاه صورت نازنین
-
- ماه را در
-
- سیاهی خود ناپدید میکرد .......... گفتم
-
-
- اسمان به این صافی معلوم نیست
-
-
- این قطعه ابر
-
-
-
- سیاه از گریبان ما چه میخواهد ؟ ....... اشاره
-
- به
-
- ابر کرد ....... اهی کشید و گفت : ان ؟
-
-
- ان ابر
-
-
-
- نیست ! عصاره است عصاره ی ناله های
-
-
-
- پنهانی عشاق واقعی ........... روی ماه را
-
-
-
- پوشانده است تا ماه شاهد
-
- عشق
-
- دروغ
-
-
- من و تو
-
-
- نباشد .............
-
-
-
-
-
-
-
- او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
-
-
- وقتی که فشردمش به اغوشم تنگ
-
-
- دلش .... شکست و نالید که : اخ
-
-
-
- ای شیشه چه میکنی تو در بستر سنگ؟!
-
-
-
-
-
- اینم چند تا از نوشته های
-
- کارو بود که
-
- تقدیم شما عزیزان شد ....
-
.