مشت میکوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان ........ من به تنگ آمده ام از همه چیز .....
بگذارید هواری بزنم آی.............!
با شما هستم این درها را باز کنید ........!
من به دنبال فضایی میگردم .... لب بامی ... سر کوهی .... دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم ...... آه میخواهم فریاد بلندی بکشم ......
که صدایم به شما هم برسه ! من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس دارد
مشت میکوبم بر دیوار ...... پنجه می سایم بر پنجره ها ....... محتاجم ....
من هوارم را سر خواهم داد ! چاره ی درد مرا باید این داد کند ........
از شما خفته ی چند چه کسی می آید با من فریاد کند ...............
این دوتا شعر (این و بالایی) یه معنی تقریبا داره!!!
معنیش اینه که شما دوست دارید فریاد کنید!
اره واقعا دلم یه فریاد یه هوار جانانه میخواد البته نه تو خونه تو کوه و دشت واقعا حال میده
راه گلومو بسته این فریاد
اره واقعا
خب برید دیگه...
کوه اونوا نیست؟؟
تو اینورا که کوه و دشت و همه جاش پره آدمه!!!
داد بزنه آدم به عقلش شک میکنن...
ولی اونورا یه جای خلوت واسه داد زدن نیست
نه بابا اینجاها هم نیست همه جا شلوغه نمیشه ..........