برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

از عدم

ز راهی باز میگردم که حتی آشنایی هم دگر نیست 

 

ز راهی باز میگردم که بویی از وفا نیست  

 

مرا چون افعی زخمی که از خود زهر میزاید درون آتش افکندند  

 

به گرد آتشم آنگه بسان فاتحان از شوق رقصیدند  

 

دگر کشتند انسان مرا کشتند و خواباندند وجدان مرا  

 

در قعر تابوتی که چون گهواره ی طفلان بی مادر ز لالایی خبر نیست  

 

دگر انسان من مرده دگر وجدان من خفته و  حتی آشنایی هم دگر نیست

نظرات 4 + ارسال نظر
PS جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.manoyekalamehto.blogfa.com

سلام[گل]
سرودۀ گیرائیست قلمتون سبز[گل]
و خیلی ممنونم از حضور معطرتون[گل]

سلام

مرسی از حضورتون لطف دارید شما

مهرداد جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

تموم شعر یه طرف... اون خط اخرش یه طرف

واقعا هم همینه دیگه تو این دور و زمونه انسانیت و وجدان کم پیدا شده هر کس هم بفکر خودشه

گفتگو شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ق.ظ http://easa.blogfa.com

خدا
عشق را
مجهول آفرید
تا
هرکس آن را
با خودی خودش تفسیر کند....

سلام

مرسی زیبا بود

کیانا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام عزیزم-واقعا شعر قشنگیه-امیدوارم توهم به آرزوهای قشنگت برسی-عکس پسرتم دیدم خوشکله خدا برات نگهش داره-بازم سر میزنم

سلام عزیزم

مرسی از اومدنت امیدوارم که تو هم به أرزوهات برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد