برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

برهوت

در مورد هیچ چیز در برهوت تنهایی

سلام به همگی امیدوارم که سال جدیدو با خوبی و خوشی شروع کرده باشید  

 

و تا آخر سال خوبی داشته باشید راستش من که روزهای اول سال همش برام  

 

ضدحال و عذاب بود بجز دو روز آخر تعطیلات که اون هم با خانوادم رفتیم کوه و چادر  

 

زدیم و دو روز اونجا موندیم واقعا جای همتون خالی بود خیلی خوش گذشت بخصوص 

 

شبا که آسمون پر از ستاره بود یعنی میتونم به جرات بگم تو تموم عمرم تا بحال  

 

آسمونو به این زیبایی ندیده بودم واقعا زیبا و دیدنی بود پر از ستاره هایی با شکلای  

 

مختلف و زیبا که آدم واقعا از دیدن آنها لذت میبرد و از همه مهمتر اینکه من بالاخره  

 

هوارمو سر دادم و اون شب تو کوه با تمام وجودم خدا رو فریاد زدم بعد از اون فریاد بلند 

 

حس کسی رو داشتم که بغضی تو دلش بوده و یه دفعه اون بغض از بین رفته باشه  

 

خلاصه حال خوشی داشتیم بعد از اون هوار ................. 

 

امیدوارم که شما ها هم تونسته باشید جایی رو پیدا کنید و هوارتونو سر بدید ........ 

 

با آرزوی موفقییت برای همه

نوروزتان پیروز  

 

      هر روزتان نوروز

  

ادامه مطلب ...

سکوت ای مادر فریادها

 

من سکوت خویش را گم کرده ام ......... 

 

لاجرم در این هیاهو گم شده ام ................ 

 

من که خود افسانه میپرداختم عاقبت افسانه ی مردم شدم ..... 

 

ای سکوت ای مادر فریادها  

 

ساز جانم از تو پر آوازه بود.......... 

 

تا در آغوش تو راهی داشتم ... چون شراب کهنه شعرم تازه بود 

 

در پناهت برگ و بار من شکفت ........ 

 

تو مرا بردی به شهر یادها ........  من ندیدم خوشتر از جادوی تو  

 

ای سکوت ای مادر فریادها  

 

گم شدم در این هیاهو گم شدم تو کجایی تا بگیری داد من  

 

گر سکوت خویش را میداشتم زندگی پر بود از فریاد من !  

 

                         فریدون مشیری

خفقان

مشت میکوبم بر در  پنجه می سایم بر پنجره ها  

 

من دچار خفقانم خفقان ........ من به تنگ آمده ام از همه چیز ..... 

 

بگذارید هواری بزنم آی.............!  

 

با شما هستم این درها را باز کنید ........! 

 

من به دنبال فضایی میگردم .... لب بامی ... سر کوهی .... دل صحرایی 

 

که در آنجا نفسی تازه کنم ...... آه میخواهم فریاد بلندی بکشم ...... 

 

که صدایم به شما هم برسه ! من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس دارد  

 

مشت میکوبم بر دیوار ...... پنجه می سایم بر پنجره ها ....... محتاجم .... 

 

من هوارم را سر خواهم داد !  چاره ی درد مرا باید این داد کند ........ 

 

از شما خفته ی چند چه کسی می آید با من فریاد کند ...............

غریب

به دوستی نتوان تکیه این زمان کرد 

 

                         به روی آب نمی باید آشیان کرد  

 

به هر چی مینگرم بی ثبات و لرزانست  

 

                 تفاوتی نکند رو به این و آن کردن  

 

چه جای شکوه ی دل همدمی نمی بینم 

                          

                                   در این غریبم چه می توان کرد 

 

برای یافتن یار یکدلی بگذشت 

 

                                تمام عمر عزیزم به امتحان کردن 

 

به جاه و مکنت خود تکیه آنچنان سست است 

 

                                      که اعتماد به یاران مهربان کردن